من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دستِ با تو در آویختن نه پای گریز نه احتمالِ فراق و نه اختیارِ وصول
کمندِ عشق نه بس بود زلفِ مفتولت که روی نیز بکردی ز دوستان مفتول
من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد به دوستی […]
- إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا » (الأحزاب، 72) ترجمه: ما آن امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس آنها از حمل آن امتناع كردند و ترسيدند و انسان آن را حمل كرد همانا او ستم پيشه و جاهل بود.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعۀ کار به نامِ منِ دیوانه زدند(حافظ).